نرگسنرگس، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره

فرشته ای بنام نرگس

درباره نرگس جون

 

 

این وبلاگ رو برای نرگس عزیزم می سازم

برای فرشته ای که بال و پر داره

ولی بخاطر اشتباه یه پزشک بال و پرش بسته شده و توانایی پرواز نداره .

من و بابایی می بریمش کاردرمانی

تا پر و بالش جون بگیره و بتونه یه روز پرواز کنه

بدون عنوان

سلام نرگسی از بس برات چیزی ننوشتم خجالت میکشم الآنم بنویسم . یه خورده گرفتار بودم . نرگس جونم : بعد از 4 سال که میبردیمت کاردرمانی ، از نظر جسمی اصلاٌ تاثیر نداشت ، کاردرمانی تو عوض کردیم . بردیمت یه کلینیک دیگه خیلی عالی بود . بنظرم تمریناشون خیلی خوب بود . انشاء اله که خوب بشی الآن چشم دوختی به تلویزیون و داری همراه بابایی اخبار ورزشی نگاه میکنی . من که از اخبار ورزشی متنفرم . گل خوشکلم این هفته همش استفراغ میکردی . امروز بابایی بردت دکتر . 2 تا آمپول داشتی بزنی . وای که چقدر دردت گرفت . کلی گریه کردی . قربونت برم ایشالا زودی خوب بشی . دیگه کم کم خوابت میاد . شب خوش عزیزم . بای بای گلم   ...
7 اسفند 1392

بدون عنوان

سلام نرگس جونم . می دونی چند وقته بهتره بگم چند ماهه که برات چیزی ننوشتم . بیشتر از هشت ماه . ببخشید چونکه اینترنتمون قطع شده بود و گفتیم دیگه تا میریم خونه جدید وصلش نکنیم . خلاصه توی خرداد قبل از تولد تو رفتیم مشهد ، خیلی خوش گذشت . توی هتل خیام با دایی محمد و زن دایی و آقایی و مادر رفتیم . بعد هم اول شهریور اومدیم داخل خونه خودمون . حالا دیگه بعد از 7 سال اجاره نشینی ، خونه دار شدیم . الان هم سه ماه و بیست روزه که داخل خونه خودمون هستیم . از دوستایی که برام پیام گذاشته بودن و تولدتو تبریک گفته بودن ممنونم . نتونستم بهشون جواب بدم .   فعلاً بای بای عزیزم ...
19 آذر 1392

بدون عنوان

سلام نرگس جونم عیدت مبارک . امروز 8/1/92 هست یه سال دیگه هم از راه رسید . دو ماهی میشه که نتونستم برات چیزی بنویسم . چند روزیه که تو یه خورده بهتر شدی . می تونم غذاهای نرم رو با قاشق بهت بدم که بخوری . دیگه بطری تعطیل شده . مثل معتادها بطری رو ترک کردی . الان هم چند روزه که سرماخوردی . امروز یه خورده بهتری . عزیزم خیلی دوستت دارم . سری قبل که برده بودمت کاردرمانی ، دکتر بهم گفت اکه ما یه نی نی دیگه داشته باشیم ، برای تو خیلی بهتره . برات انگیزه میشه واسه پیشرفت بیشتر . نمی دونم چکار کنم . با وجود مشکل جسمی تو ، داشتن یه بچه دیگه برام سخته . نمی دونم شاید هم خدا کمک کنه سخت نباشه ، هرچی خدا بخواد . باید فکر کنم . چندماهی زمان نیاز دارم ...
8 فروردين 1392

بدون عنوان

سلام نرگس خوشکلم خوبی عزیزم می دونی که فصل گلهای خوشکلته . من عاشق بوی گل نرگسم .نرگس جونم امروز 29 بهمنه . حتماً با خودت می گی چقدر مامانی دیر به دیر برام چیز می نویسه . آخه عزیزم ما گرفتار تمرینهای تو هستیم . البته من هفته ای 2 بار می رم کلاس ریون دوزی . علاقه دارم . برای روحیه هم خوبه . نرگس جونم ما با پول ماشین و وامی که گرفتیم شروع کردیم برای ساختن خونه . البته خونمون کوچیکه ولی خوب تو این دوره زمونه غنیمته . خلاصه تا امروز به زیر سقف رسوندیم . خدا بزرگه . دلم می خواد زودی خونمون ساخته بشه . نرگسی جون روز 15 آذر یه دختردایی به نام آرمیتا جون به دنیا اومد . قیافش مثل زندایی الهه هست . دوسش دارم . زیاد وقت ندارم عزیزم . تو الآن داری...
29 بهمن 1391

بدون عنوان

سلام نرگس جان می دونی چقدر وقته برات چیزی ننوشتم . اصلاً وقت ندارم . تمرینهای تو هم خیلی وقت گیره واسه همین وقت نمی کنم زیاد برات چیز بنویسم . دوستای زیادی برام پیام گذاشتن ولی من نتونستم جواب بدم . از همه معذرت می خوام . قبل از اینکه بریم مسافرت برات نوشته بودم . خلاصه رفتیم مسافرت . همدان که رسیدیم من معده درد گرفتم . توی همه شهرها رفتم دکتر ولی فایده نداشت . خلاصه اصلاً خوش نگذشت . برگشت هم که از شمال می گذشتیم هوا بارونی بود . حتی گردنه حیران هم بارون و مه بود و ما سوار تله کابین شدیم هیچی نتونستیم ببینیم . تا خیلی وقت بعدش هم من معده در داشتم . یک ماهی می شه که بهتر شدم . روزهای ما خیلی عادی میگذره . یک هفته قبل هم ماشینمون رو فرو...
27 آبان 1391

بدون عنوان

سلام نرگس جان خیلی وقته نتونستم برات چیزی بنویسم . امشب شب بیست و سوم ماه رمضانه و شب قدر . ماه رمضون هم داره کم کم تمون می شه .   قراره آخر ماه بریم مسافرت . انشاء اله که خوش بگذره . خیلی وقته مسافرت نرفتیم . می خوایم بریم اردبیل و سرعین . فکر می کنم الآن هوای اونجا  خیلی خوب باشه . یک ماهی می شه که تو وضعیتت خیلی بهتر شده . خدا رو شکر . می دونم که زود زود خوب می شی . قربیونت برم الهی . خیلی هم لوس شدی . راستی خیلی دلم پر کشیده برای مشهد . مربی می خواد دوم شهریور بره مشهد . خوش به حالش . گفته خیلی برای تو دعا می کنه . انشاء اله که همه مریضا شفا پیدا کنن . فعلاً بای بای عزیزم . دوستت دارم .   ...
21 مرداد 1391

بدون عنوان

نرگسی سلام . خوبی مامانی ؟ الان تو و بابایی خوابیدین . منهم حوصلم سر رفته بود اومدم سراغ نی نی وبلاگ .خیلی دوستت دارم نرگس جونم . چند روزی میشه که احساس می کنم دنیا داره به من لبخند می زنه . نرگس جونم یه چیزی هست بین من و خدا که تازه پیداش کردم و خیلی متاسفم که چرا زودتر از این پیداش نکردم . احساس می کنم تو خیلی بهتر شدی . خیلی ها اینو بهم می گن و خودم هم دارم می بینم .   سه روز قبل نیمه شعبان بود . نیمه شعبان امسال برام یه جور دیگه بود . یه جور خوب . احساس می کنم بالاخره یه هدیه خیلی بزرگ از امام زمان (عج ) می گیرم . انشاء اله که به حق اسم نرجس خاتون ، مادر آقا ، هر کسی ، هر آرزویی داره برآورده بشه ، نرگسی من هم زو...
19 تير 1391

بدون عنوان

سلام نرگس جان خیلی وقته برات چیزی ننوشتم . یه خورده حالم خوب نبود . امروز یه خورده بهترم دوستت دارم عزیزم زیاد نمی تونم برات بنویسم . یه خورده که رو به راه شدم باز هم برات می نویسم . فقط بگم که وضعیتت خیلی بهتر شده . مربی جدیدت خاله سمیه خیلی خوبه . از ته دل تمرینای کاردرمانی رو برات انجام می ده . ایشالا خدا هر چی می خواد بهش بده .  
8 تير 1391

بدون عنوان

سلام نرگس جونم حدوداً یک ماهه که وقت نکردم برات بنویسم امروز شهادت حضرت فاطمه (س ) هست . بابایی داره تمرین کاردرمانی برات انجام می ده و تو داری شدیداً گریه می کنی آخه سرماخوردی و خیلی لوس شدی . 24 فروردین تو رو بردیم پیش دکتر آل داوود . از وضعیت تو راضی بود و تمرینات تو رو عوض کرد . این سری تمرینات خیلی راحت تر شده . ما تمریناتو برات انجام می دیم تا تو زود زود خوب بشی . دکتر گفته نیازی نیست دیگه تو رو توی اتاق تاریک نگه داریم . گفته باهات زیاد بازی کنیم و مفاهیم مثل سردی و گرمی و نرمی و زیری و کوچک و بزرگ و ... بهت یاد بدیم . می دونم که خیلی زود خوب می شی . بعضی وقتها دلم خیلی می گیره . نمی دونم چرا نا امید می شم . ولی زود به خ...
6 ارديبهشت 1391